دخترمهربونم ماشالله
سلام عزیزدلم دیشب مهمون داشتیم مهربونم یه عالمه توکارها کمکم کردی
پوست تخمه ومیوه هارو خودت
تنهایی جمع کردی قربونت برم روی میز که تمیز تمیز بود همش سرپابودی
درحال جمع کردن پوست میوها
اخر کار که مهمونا رفتن من که
ظرفارو ابکشی کردم شما روی صندلی رفتی که قدت به اپن برسه تمام
استکانهارو ازم گرفتی روی پارچه ای
روی اپن گذاشته بودم چیدی خلاصه حسابی خسته شدی قربون دخمل
نازمممممم برمن بابایی که دعای
فرج وواسه شما خوند از
مامانی خواستی واست قصه بگم هنوز یکی بودیکی نبود قصه رو تمام
نکرده بودم که دیدم از شدت
خستگی خوابیده بودی ماشالله دخترم خانم شده بزرگ شده خدایاشکرررررررررررررت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی