دوستای خوبم واسمون دعا کنین......................
سلام عزیزم امروز صبح به اصرار دوستم رفتیم باشگاه ترس از سالک نه برای خودم بیشتر فکر شما بودم
توکل به خدا انشالله خودش کمکمون میکنه سالک نیشمون نمزنه تا خداهست غمی نیست که ازارمون بده
ساعت ١١ برگشتیم مامان امیر علی عجله کرد یادم رفت گوشیمو از صندوق باشگاه بگیرمرسیدم دم در
یادم اومد جاش گذاشتم مامکان ستایش شمارو پیش خودش برد بدو بدو رفتم باشگاه گوشی رو اوردم
مامانی اگه خدا بخواد بریم باشگاه واسه روحیه شما هم خوبه بابازیاد پیشمون نیست شماهم کمتر بیقراری
می کنینخدایا توکل به خودت خودت مواظبمون باش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی