اریانااریانا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

ستاره زندگیم

دوستای خوبم سلام من برگشتم

سلام به دوستان خوبم ما بلاخره برگشتیم دلمون واستون تنگ شده بود  روز جمعه ٢٩ از کرمانشاه راهی اصفهان شدییم خداروشکر دخترم توی مسیر مارو اذیت نکردی من فدای تودختر گلم بشم دوستای خوبم عکسها وخاطرات سفرمون خیلی زیاد بود تعداد زیادی از عکسای دخترمو میذارم لطفا نظر یادتون نره   ...
3 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

منطقه کاکی در استان بوشهر بعد از زلزله --------------------------------------------------------------------------------------------------------- خانواده ای دعا به جان همه می کردند. معلوم بود که مردم همیشه بر این باورند که قانع باشند، �آنهم مردم محجوبی مثل مردم بوشهر. فقط کمی فکر کن، تعطیلات عید نوروز را به یاد بیاور آمده بودید از گرمای مردمش، از شوری آب خلیج فارسش لذت ببری، �اما اکنون غم بر چهره ی تک تک آنان نشسته. به خدا بگوئید آرامتر گهواره زمین را بجنباند، ما مردم بوشهر هیاهوی نداریم. شما مطمئن باشید، نیروگاه اتمی آرام تر از آرام، برکناره خلیج فارس آرمیده است . � نگران نشت رادیواکتیو هم نباشید ... او هیچگا...
24 فروردين 1392

ازطرف بابا تقدیم به همه بچه های دبستانی سالهای68تا76

گاو ماما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد میزدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسک دیگر مانند پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد.کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد...
6 بهمن 1391

دوستان خوبم دوستتون دارییم

سلام دوستان خوبم ممنون که از احوال اریانا خبر میگیریین امروز صبح  بازم بردیمش دکتر گفت حالش خوبه یه ماه دیگه بیارینش میگفت نگران نباشین ایشالله خوب میشه امشب انشالله بلیط گرفتیم بریم شهر خودمون حیفم اومد ازتون خداحافظی نکنم خیلی از لطفتونم ممنونم   دلمون واستون تنگ میشه مراقب خودتون باشین واسم نظر بذاریین میبینم     ...
20 دی 1391

آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .

سلام زندگیم ساعت٤صبح من وبابایی با صدای سرفه های شدیدت از خوابپریدیم  هر کاری کردیم خوب نشدی امید منوبابایی فقط خدابود دلم گرفت خیلی گریه کردم صدای اذان مسجد به گوش رسید ارام شدم  نمازم وخوندم اومدم پیشت دیدم رو سجاده جلوی بابایی به سجده رفته بودی اول ندیدمت بعد بابایی نمازش تموم شد بغض توی گلوش جمع شده بود به خاطر حرکت شما صبح تا ساعت ١٠هرچی به مطب دکتر قاسمی تلفن کردم کسی نبود همراه بابایی به سفارش یکی از دوستاششماروبردییم بیمارستان امین خلوت بود دکتر واست داروودوتا اسپری نوشت گفت دوهفته دیگه بیاین معاینش کنم اگه سرفه هاش قطع شد اسپریهاشو قطع کنید از دیشب منو به بایی ٤ساعت یه بار دارو واسپره...
8 دی 1391

تقدیم به تمام اریاییهای عزیز

هرگز نخواب کوروش، سارا زبان ندارد دارا جهان ندارد، رستم در این هیاهو گرز گران ندارد، روز وداع خورشید،زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد، بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد دریای مازنی ها بر کام دیگران شد دارا کجای کاری؟! هرگر نخواب کوروش ای مهر آریایی بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد ...
6 دی 1391

بابایی واسه دخملش دوچرخه خریده مبارکت باشه زندگیم

سلام ناز من دیروز مامان ستایش اومداز مامانی خواست که دم در خونه ها مون وبشوریم هرکاری کردم عصری نخوابیدی مامانی نخواست بیای بیرون هوام سرد بود خدایی نکرده مریض نشی ساعت 5 بلاخره خوابیدی منم یک ساعت بیشتر کار نداشتم شمارویک ساعت بعدبیدارکردم صدای زنگ در اومد بابایی بود منم چشمات وبستم تا بابایی دوچرخه ایی که قراربود واست بگیره بیاره خونه بعشماروسورپرایز کنیم بادیدن دوچرخه خیلی خوشحال شدی  شام تو روی دوچرخت خوردی هر کاری کردییم پایین نیومدی فدات بشم خداکنه زودباتن سالم دوچرخه سواری رویاد بگیری   ...
3 دی 1391